the stars are nice
 
 
Click Here for Free Traffic!
Click Here for your Free Traffic!
یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : هستی


 

 

حقیقت نه به رنگ است و نه بو،
نه به های است و نه هو،
نه به این است و نه او،
نه به جام است و سبو


نه مرادم نه مریدم ،
نه پیامم نه کلامم،
نه سلامم نه علیکم،
نه سپیدم نه سیاهم.


نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم


نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم


به تو سربسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را
آنچه گفتند و سُرودند تو آنی
خودِ تو جان ِ جهانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خودت باغ بهشتی


نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم


به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
تا بر در ِخانۀ متروک هرکس ننشینی
و به‌ جز روشنی شعشعۀ پرتو ِ خود
هیچ نبینی
و گل وصل نچینی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
خود ِ اویی , خود اویی
به‌خودآی

 



پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : هستی
تقصیر تو نبود!
خودم نخواستم چراغِ قدیمی خاطره ها،
خاموش شود!
خودم شعرهای شبانه اشك را،
فراموش نكردم!
خودم كنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم!
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
نه تو چیزی بدهكار دلتنگی این همه ترانه ای!

 



جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 1:3 ::  نويسنده : هستی
 
خدایا سرده این پایین از اون بالا تماشا کن
اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن
خدایا سرده این پایین ببین دستامو میلرزه
دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه
بگو گاهی که دلتنگم از اون بالا تو میبینی
بگو گاهی که غمگینم تو هم دلتنگ و غمگینی
کسی اینجا نمیبینه که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته
خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن
 
نمیدونم این شعر از کیه ولی مال هرکی هست به نظر من فوقولعاده قشنگه.
همیشه با خوندنش آرامش میگیرم.خدا رو نزدیک تر حس میکنم و حس میکنم داره صدامو میشنوه

خدا جونم خیلی دوست دارم.قول میدی هیچ وقت تنهام نذاری...؟



جمعه 1 مهر 1390برچسب:, :: 22:19 ::  نويسنده : هستی
خدایا………….خدایااااااااااااااااااااااااا….
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شـــدم
وقتی که دیگر رفت
من در انتظار آمدنش نشستــــم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتــــــم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی او تمام شـــــد
من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مـــــــــــردن …
"دکتر علی شریعتی"


چهار شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, :: 18:46 ::  نويسنده : هستی

سوی چشمانم را فرو کش

میتوانم ببینمت

گوشهایم را ببر

میتوانم بشنومت

و بی پا میتوانم به سویت بپویم

و بی دهان نیز میتوانم بخوانمت

بازو هایم را ببر

تنگ در برت میگیرم با دلم چنانکه با دستانم

قلبم را از تپیدن باز دار

مغزم خواهد تپید

و اگر در مغزم آتش افکنی

تو را در خونم خواهم برد...



 
بی تو مهتاب شبی،باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم ازآن گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی:"از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن!
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی!چندی از این شهر سفر کن!"
با تو گفتم حذر از عشق؟!ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم،نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم،نرمیدم
رفت در ظلمت غم،آن شب و شب های دگر هم
نه گرقتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
"فریدون مشیری"


یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:خاطره,شعر,خاطره شیرین,خاطره تلخ,شعر عاشقانه,, :: 20:7 ::  نويسنده : هستی

به نام زیباترین ستاره ه ی کهکشان عشق

 

در گذر گاه زمان

خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد

عشق ها میمیرند

رنگ ها رنگ دگر میگیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست نا خورده به جا میمانند

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


ای ستاره ها...ستاره ها...ستاره ها...! ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟ رفته است و مهرش از دلم نمیرود ای ستاره ها دیار عاشقان کجاست...؟ فقط برای دل خودم...فقط برای دل خودم مینویسم همین به وبلاگ من خوش اومدین.امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد.فقط بی زحمت نظر یادتون نره.مرسی
پيوندها

 

 

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  اول منو با عنوان the stars are nice و آدرس sunface.LoxBlog.ir بلینکید بعد مشخصات لینک خودتونو این پایین بنویسید. در صورت وجود لینک من توی سایت شما لینکتون به طور خودکار توی سایت من قرار میگیره.با تشکر





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 37947
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس